بهنام بهترین، بهنام رفیق
چرا نویسندگان نمینویسند | دغدغههای نویسندگان حرفهای
امروز عصر سهشنبه 4 دی 1403 هست بخش مهمی از وظایف روزانهام رو انجام دادم و فرصتی شد تا درمورد یکی از موضوعاتی که مدتهاست توی ذهنمه دست به کیبورد بشم و براتون بنویسم، امیدوارم با مطالعه و تامل روی متون، نکاتش رو بگذارید توی کوله پشتی طلاییتون! در این مطلب به بخش مهمی از دغدغههای یک نویسنده واقعی میپردازم.
1- آزادی بیان
متاسفانه در کشور ما و کل کشورهای جهان آزادی بیان به معنای واقعی وجود نداره، کافیه درمورد یک مسئول، گروه، قومیت، مذهب، ارگان، شرکت، خانواده و… بصورت واضح صحبت کنی تا صفحه گوشیت روشن بشه و Private number یا no number به نمایش در بیاد که در این لحظه باشکوه دو راه داری!
1- متن رو پاک کنی و بگی، توی حالت نرمال نبودم، غلط کردم!
2- خودت بری توی گونی و منتظر باشی بیان ببرنت و ازت بازجویی کنن!
بعد از بازجویی هم یا با موی سفید برگردی خونه یا جسدت توی خونت پیدا بشه با صحنه سازی بینظیر! این مورد فقط در یک کشور خاص اتفاق نمیوفته در همه کشورها با سطحها و روشهای مختلف وجود داره! یعنی شما مثلا توی آمریکا نمیتونی آزادانه کسی رو نقد کنی ولی بلیط بگیری بیای ایران، میتونی تن مادر نفر اول کشور رو توی گور بلرزونی و بلعکس، اینجوری اذیتت نمیکنن که هیچ میبرنت تلویزیون و بهت مدال میدن، شاید چندتا هندونه هم بدن بگذاری زیر بغلت و جان فدای اون کشور بشی!
2- پارادوکس، تناقض و قضاوت
یک نویسنده واقعی و حرفهای به دلیل مطالعه زیاد و گسترده در اکثر حوزهها، جوامع و فرهنگها به این نتیجه میرسه که ماست سفید، در عین حال میتونه سیاه هم باشه! هیچ درست و غلطی وجود نداره! یک نویسنده وقتی میخواد دست به قلم بشه، یک مسئله رو میتونه همزمان از چند زاویه نگاه کنه! بعد از بررسی زاویهها هنگ میکنه و نمیدونه از کدوم زاویه بنویسه، مردد میشه و نگران چون از هر زاویهای بنویسه، مردم زاویه مقابل ناراحت و عصبی میشن!
3- زندگی کردن زندگیها در سایه خلاقیت و دانش
یک نویسنده حرفهای توانایی این رو داره کفشهای فرد یا افرادی که قصد داره درموردشون بنویسه رو بپوشه و تا جای ممکن خودش روبه اون فرد نزدیک کنه، زندگی فرد رو زندگی کنه و بعد تصمیم بگیره که این باعث میشه در اکثر مواقع به اون فرد حق بده و از نوشتن درموردش منصرف بشه!
4- ارزش زمان و کم آگاهی مردم جامعه
یک نویسنده حرفهای قبل از دست به قلم شدن با خودش میگه آیا لازمه زمان با ارزشم رو هدر بدم وقتی اکثر افراد جامعه کشورم دنبال اینن که چه کسی شلوارش رو درآورد؟ چه کسی با چه کسی ازدواج کرد؟ همسر فلان بازیگر یا فوتبالیست به چه دلیلی از همسرش طلاق گرفت و زمان ترک همسرش چه جملهای رو به زبون آورد؟ در فلان کشور وقتی کربهای بچه دار شد بچش سالم بود؟ اگر سالم بود چه رنگی بود؟ کدوم کشور چه اشتباهی کرد و ما باید چه اشتباهی بکنیم، کدوم خواننده وسط کنسرتش رفت دستشویی و به چه دلیلی رفت؟ و…
تمام این موارد دست به دست هم داده و مانع نوشتن میشن و اگر هم نویسنده بعد از مدتها مطلبی بنویسه تا چند هفته دلهره و اضطراب داره و ذهنش درگیره و فیدبکها رو چک میکنه!
اینا رو نگفتم که نویسندگان واقعی رو ترسو جلوه بدم چون همین نویسندگان در سایه، فقط کافیه دست به قلم بشن تا معادلات یک کشور یا یک قاره رو تغییر بدن!
من احساس میکنم برخی از این عاشقان قلم مجبور شدن به حواشی بپردازن و رفتهرفته باورها و عقاید ارزشمندشون تغییر کرده، همچنین خلاقیت و قدرت قلمشون رو از دست دادن!
بهزودی بیشتر مینویسم 🙂


