بهنام بهترین، بهنام رفیق و بهنام آموزگار
گشنگی بکش از گوشت سگ نخور | از ارتقای شغلی تا استعفا
این مطلبی که درحال نوشتنش هستم تقریبا با این مسئله (دل نوشته | خواستگاری مردادماه ۱۴۰۴) و این مسئله (دریافت هدیه ای ارزشمند از دوستی ارزشمند | خانم ماندانا محمودی) بهطور همزمان اتفاق افتاده 🙂 در همین ابتدا باید بگم منظورم از گوشت سگ در این مطلب، پول مفت هست.
من از 15 سال پیش تا هفته گذشته معمولا در کنار فعالیت اصلیم چند کار کوچیک دیگه برمیداشتم تا بتونم مبلغی قابل توجه بهصورت ماهانه کسب کنم، این که میگم کارهای کوچیک، اسمش کوچیکه آدمای حرفهای میدونن چقدر انرژی از آدم میگیره ولی خب مجبور بودم، کسی پشتم نبود، پول ددی نبود و باید هرطور شده خودم رو میکشیدم بالا، یک دلیلی که با اکثر مدیران وب دوست و آشنا هستم همینه، در خیلی از تیمها کار کردم حالا چه رسمی چه غیررسمی، همیشه هم بالاتر از سطح انتظار مدیران کار کردم که مبادا پول مفت دریافت کنم یا مدیون مالی بشم، این مورد رو تمام مدیرانی که افتخار همکاری باهشون رو داشتم تایید میکنن و همیشه خودم بودم که از تیمها با احترام کامل خارج میشدم، فقط یک تیم اون اوایل کارم به مشکل مالی خورد، کل تیم رو مرخص کرد و الان اثری ازش نیست!
هرچی به سالهای اخیر نزدیک میشدم تعداد تیمهایی که همزمان در اونها فعالیت میکردم رو کمتر کردم چون از طرفی کیفیت کار و تعهد به تیم برام مهم بود، از طرف دیگه نمیتونستم در تیمها کمکاری کنم و پول کثیف و مفت بگیرم چون از همون اولین روزهای کارم در فضای مجازی دوست داشتم پولم تمیز و کارفرمایانم راضی باشن و تا الانم همین بوده 🙂
امسال در کنار فعالیت اصلیم فقط یک کار کوچیک رو نگهداشته بودم و توانایی فعالیت در دو تیم رو داشتم، این کار کوچیک من (که فقط اسمش کوچیک بود) بزرگ شد و ارتقای شغلی گرفتم که خب همراه این ارتقا درآمدم هم کمی رفت بالا، در این سطح کاری هم صد خودم رو گذاشته بودم و فراتر از تارگت کارفرما کار میکردم، تقریبا یکماه و نیم گذشت، دیدم کار رفتهرفته داره گسترش پیدا میکنه و وظایف بیشتری به کارم اضافه میشه! همین موضوع باعث میشه به کار اصلیم نرسم که هیچ، نتونم خوب بخوابم چون به لطف مسئولین همین الان که دارم این مطلب رو مینویسم 4 الی 5 ساعت روزانه برق میره که باعث میشه من این کسری زمان رو در شب نخوابم و جبران کنم چون به حرفی که میزنم تعهد دارم، شما نمیتونید فردی رو پیدا کنید در این 15 سال که بگه رضا کمکاری کرد! برعکس تمام کارفرمایان نگران سلامتی من هستن اونقدر که کار میکنم (من خودم مدیر نیستم یک رهبر هستم)
صحبت بالا رو به اضافه این کنید که اون کار کوچیکه روزبهروز داشت رشد میکرد و من میدیدم که برای کارفرما چقدر این رشد مهمه! بنابراین با اینکه درآمدش خیلی برای من و زندگیم مهم بود، زمانی که دیدم واقعا از پسش برنمیام، استعفا رو نوشتم و تقدیم کارفرما کردم، میتونستم ماهها در تیم دوم کمکاری کنم و مبلغی که نیاز دارم رو دریافت کنم اما من چنین آدمی نبوده و نیستم و 15 ساله دارم به خودم میگم، گیرم که خدا نبینه، کارفرما هم نبینه، خودت که میبینی رضا
من شبها با تمام تنهاییها و کمبودها وقتی سرم رو میگذارم روی بالش، با خودم میگم آفرین رضا، تو انسان خیلی خوبی هستی و همین حس برای من هزاران برابر از مبلغی که دریافت میکنم شیرینتر و ارزشمندتر هست.
این مطلب رو نوشتم که بار دیگه به خودم افتخار کنم من همون رضای 15 سال پیش هستم و در چالشها، تنهاییها و سختیها دووم آوردم، رنگ عوض نکردم و انسانیتم رو حفظ کردم، به شما خواننده این مطلب هم بگم، درسته پول در این دنیا خیلی مهمه اما مهمتر از پول اینه که وقتی 70 ساله شدی با خودت بگی دمم گرم به کسی آسیب نزدم 🙂
من یک جمله دارم که همیشه تکرارش میکنم، اون جمله اینه: پول میاد و میره اما خودت و وجدانت تا نفس آخر کنار هم هستید 🙂


